مرسانامرسانا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دلنوشته هايي براي دخترم

دختر نازم

دختر نازم اين ماه حتما بيا تو دل و قلب مامان . باشه . ديگه من  و بابايي خسته شدم از بس دوا و درمون شديم
26 آذر 1392

بدون عنوان

  نشد كه بشه با همه دلخوشيهاي خودم و شوهرم بازم پري شدم خيلي دارم خسته ميشم ديگه نميدونم چي كار كنم و چجوري شروع كنم
11 آذر 1392

بدون عنوان

مي نويسم .... مي نويسم ... مي نويسم از تو ،براي تو .....بدون هراس از خوانده شدن ....بگذار همه بدانند ....مي نويسم براي تو ...براي تويي كه بودنت را ... نه چشمانم ميبينند .....نه گوشهايم ميشنوند ....بنه دستانم لمس ميكند ... تنها با شفعي صادقانه .....با دلم احساس ميكنم ....!!!!! عزيزكم ،كودكم در انتظار شيرين آمدنت هستم
6 آذر 1392
1